یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

از سال ۸۷ یعنی از نوجوانی توی بلاگفا وبلاگ می‌نوشتم و می‌نویسم
رفیق خیلی عزیزی به لهجه اصفهانی پرسید
بیای بیان چی اَزِد کم می‌شِد
و من در پاسخ آمدم بیان.
به این امید که حرف‌هایم اینجا مصداق آن فراز مداحی حاج مهدی رسولی باشد:
«دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم»

ممنون که صدام کردی

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

 

امروز بعد صد سال رفتم جلسه حضوری، در حد یک ساعت...جلسه تموم شد اذان گفتن. من متاسفانه خیلی اعتنا نکردم، گفتم میرم خونه نماز میخونم و توی ذهنم توجیه کردم بچه اذیت می‌کنه و... . اومدم بیام بیرون دیدم در نمازخانه آقایون بازه و صف نماز جماعت هست، گفتم بذار یه لحظه برم نماز ظهرم رو بخونم. امام جماعت اینقدرررر لحنش قشنگ بود که خدا می‌دونه. انگار حاج مهدی سماواتی مناجات امیرالمومنین توی مسجد کوفه رو بخونه. اونجوری نماز می‌خوند. عشق کردم. با نشاط فراوون سر بلند کردم گفتم خدایا شکرت. 

  • ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی