یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

از سال ۸۷ یعنی از نوجوانی توی بلاگفا وبلاگ می‌نوشتم و می‌نویسم
رفیق خیلی عزیزی به لهجه اصفهانی پرسید
بیای بیان چی اَزِد کم می‌شِد
و من در پاسخ آمدم بیان.
به این امید که حرف‌هایم اینجا مصداق آن فراز مداحی حاج مهدی رسولی باشد:
«دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم»

خدایا ما را ببخش

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۴۹ ق.ظ

خواب دیدم اسرائیل به ایران حمله کرده یا چنین چیزی

 

اولش کسی استرس نداشت راحت درباره‌اش حرف می‌زدیم و اینا

 

ولی بعد به یه جایی رسید که همه شروع کردیم پناه گرفتن توی یه سالنی

 

دستام می‌لرزید تمام بدنم می‌لرزید

 

و اون لحظه با شدت و حدت داشتم خودم رو سرزنش می‌کردم

 

که چرا رنج مردم فلسطین رو دست کم گرفته بودی؟ چرا برات عادی شد؟ چرا هرشب و هرروز و هر ساعت به یادشون نبودی و براشون دعا نکردی؟ چرا خودت رو جای زن‌ها و بچه‌ها نذاشتی ببینی چه جوری می‌لرزن؟

  • ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

نظرات (۱)

  • شاگرد خیاط
  • عادی میشه دیگه ...چی کار کنیم؟ 

    کل هشت میلیاردمون افسردگی بگیریم؟

    اصلا این یه تله بود برای ماها...

    خدایا ببخش

    پاسخ:
    خواهرم هم گفت تفکرت اشتباهه که فکر میکنی حتما باید خودت رو بکشی که خودت رو جای اونا بذاری و رنجشون رو حس کنی.
    پس چیکار کنم؟
    این تنها کاریه که از دستم برمیاد. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی