در وصف اویی که «یک گوشه چشمش غم عالَم ببرد»
این مطلب را شب نیمهشعبان سه سال پیش توی اینستاگرام گذاشتم. اینجا هم میگذارمش شاید از این راه کسی به او متصل شد.
قصدی برای نوشتن نداشتم. ترسیدم تعبیر به ریاکاری یا جَوگیری بشود. پست مناسبتی هم خوشم نمیآید بنویسم اما:
بیشتر از دو سال پیش صحبتی خوانده بودم از آیتالله قرهی. گفته بودند شبی چندجمله هم که شده با امامزمانتان حرف بزنید. به سال نکشیده اثرش را میبینید. بعد در ادامه ذکر کرده بودند که ما این را جای دیگری گفتیم و جوانی آمد تذکر داد که یک سال طول بکشد؟! به ماه نکشیده میبینید که اثر دارد.
همانوقتها بود که با یکی دو تا از دوستانمان قرار گذاشتیم به انجامش. به جای شفاهی گفتن، برای امامزمان مینوشتیم. از مشکلات، خاطرات، غمها و شادیها. درد دل، درخواست، تشکر، قربانصدقه رفتن.بارها رهایش کردیم و دوباره از سر گرفتیمش. یک روز مینوشتیم و ده روز نه. دوباره به اضطرار میرسیدیم یاد اماممان میافتادیم و رجوع میکردیم به این نوشتنها و نوشتهها.
نتیجه همین نوشتنهای نصفهنیمه و پر از اهمالکاری و تنبلی و رها کردن؟ نتیجهاش یک کلمه بود: معجزه. ما در عصری که دیگر پیامبری نمیآید و وحیای نازل نمیشود و معجزهای رخ نمیدهد، معجزه دیدیم. نه یکبار، که به ازای هر درد دل، هر درخواست، هر تشکر.
وقتی که با این کار مانوس شدیم، دیدیم هیچ مشکل حلنشدنی نیست، هیچ بنبستی نیست، هیچ درخواستی بیجواب باقی نمیماند.ما یقین کردیم که رها نشدهایم و امام حاضری هست که مِهر و قدرت بیپایان دارد.
گفتم که قصد نداشتم بنویسم. ترسیدم فکر کنید اغراق است یا ریا. پس چرا نوشتم؟ چون امشب بعد از یک ماه هیچ ننوشتن، دوباره با او درد دل مضطرانهای کردم و به ساعت نکشیده جواب غافلگیرانهای گرفتم. من برای او هیچکاری بلد نیستم بکنم. فقط میتوانستم این راز را با شما درمیان بگذارم. شاید گرهای از کار شما هم باز کند.
- ۰۳/۰۳/۲۱
امتحانش می کنم
ممنون