یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

از سال ۸۷ یعنی از نوجوانی توی بلاگفا وبلاگ می‌نوشتم و می‌نویسم
رفیق خیلی عزیزی به لهجه اصفهانی پرسید
بیای بیان چی اَزِد کم می‌شِد
و من در پاسخ آمدم بیان.
به این امید که حرف‌هایم اینجا مصداق آن فراز مداحی حاج مهدی رسولی باشد:
«دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم»

هر لحظه کنار شما «حال» ام خوش است

يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ

اول می‌خواستم خطاب به شیطان بنویسم. بعد اتفاقی افتاد. نماز عشاء که می‌خواندم قنوت گرفتم و تندتند یکی از دعاها را خواندم. ولی دغدغه‌ها نگذاشت رها کنم و بروم رکوع. به ناچار و برای آرام کردن صدای قلبم دعای دیگری هم خواندم. بعد دعای سومی و در نهایت چهارمین دعا را. و در یک لحظه اتصال برقرار شد. بنده فراری مقابل مولا ایستاد. مولا نگاهش کرد و چیزی در قلب بنده درخشید. دوباره حس خوش حضور را به قدر چند ثانیه درک کردم. حسی که لذتش را از یاد برده بودم.

بعد تصمیم گرفتم خطاب به شما بنویسم. به شما شکایت کنم از شیطان؟ نفس؟ به شما شکایت کنم از اینکه لحظه‌ای خودم را وامی‌گذارم حالم بد می‌شود. فکرهای بد توی صف ردیف ایستاده‌اند که اگر در باز شد هجوم بیاورند داخل. بعضی وقت‌ها مثل امروز آنقدر قوی هستم که در را محکم نگهدارم باز نشود. بعضی روزها هم باد غفلت می‌وزد در را باز می‌کند. خیلی وقت‌ها اولین فکر که داخل می‌شود هلش می‌دهم بیرون. گاهی هم اینقدر خسته و ناتوانم که حمله می‌کنند و یک فصل هم مرا می‌زنند و هرچه دارم به غارت می‌برند.

من شما را می‌خواهم. که بوی عطرتان از چند فرسخی بدی‌ها را فراری می‌دهد. من شما را می‌خواهم. که کنارتان «حال» ام همیشه خوش است چون وقتی کنار شما هستم نه گذشته‌ای هست که حسرت بیاورد و نه آینده‌ای که اضطراب‌. کنار شما، چیزی جز شما معنا ندارد.

من کم دارم. من شما را کم دارم. اگر نداشتم به هزار در و دیوار نمی‌زدم...

  • ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

نظرات (۲)

  • شاگرد خیاط
  • سلام

    من لازمت دارم تا درباره این ارتباطت با امام زمان بیشتر بفهمم.

    من این عنصر را خیلی توی زندگیم لازم دارم

    من خیلی افسارم همیشه روی گردن خودم بوده

    اتفاقا امروز داشتم به همین فکر می کردم که چقدر من زیاد شده همه جا رو گرفته، کی می خواد گردگیری کنه، من ها را تمیز کنه؟ من!

    میشه؟ 

    نه!

    نیروی بیرونی می خواد

    کی مثلا؟

    اینجا بن بست همیشگی من بوده!

    بن بست....

    کاش بعد این همه سال یاد بگیرم به این آقایی که خطاب بهش می نویسی و رابطه ای با او به هم  زده ای سالهاست بیشتر متوسل بشوم....

    چرا با این همه ادعایی که دارم بهش فکر نکرده بودم؟

    دروغ چرا یک بار در مدت این جنگ که خوره ی روح است به آقا یک نامه نوشتم...

    چرا بیشتر نه؟

    نمی دانم

    شاید چون خاطرم جمع است که خودشان هوای ما ها را دارند...

    پاسخ:
    سلام
    خیلی چیز عجیبیه...
    تا انجامش نداده بودم به معجزه اش پی نبرده بودم
    البته که الان هم ترکش کردم و دیگه مرتب نمی‌نویسم
    فقط وقتی جون به لب بیاد...
    چند سال قبل توی اینستاگرام یه مطلب درباره اش نوشته بودم
    براتون میفرستم
  • شاگرد خیاط
  • همین جا بزارش خب

     

    پاسخ:
    چشم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی