من خیلی درباره اینکه خدا کی و چرا و چه جوری حاجت آدم رو میده یا نمیده فکر میکنم. خیلی زیاد. خیلی به اینکه باید اصرار کرد یا نه؟ تا کجا باید اصرار کرد؟ فکر میکنم. به اینکه وقتی منطق استجابت از طرف خدا رو نمیدونیم چطور امیدوار باشیم و بعد از ده بار مضطر شدن و حاجت نگرفتن باز هم امیدوارانه دعا کنیم.
میخواستم دیشب بیام درباره این موضوع بنویسم که بچه تب کرد و نشد.
امروز با اتفاقی که برای آقای رییسی افتاده دوز فکرام حول این موضوع هم بالا رفت. از بعد از ظهر که تلویزیون رو روشن کردم تا الان فکر کنم ۵ بار دعای توسل خوندم با پخش زنده حرم های مختلف. این اتفاقی که الان داره توی اشل کشوری میفته سر فوت بابام توی اشل کوچیکتری رخ داد. یعنی دو هفتهای که بابام توی آیسییو بود یک جمع مثلا ۴۰-۵۰ نفره دائما داشتن ذکر میگفتن، توسل میکردن، ختم میگرفتن، قرآن میخوندن و... . طوری که بعضی فامیلها میگفتن ما توی کل زندگیمون هیچوقت اینقدر اهل دعا و معنویت نبودیم.
همهاش شد نور. هم برای بابام هم از اون بالاتر برای خودمون.
ولی باز هم سوال: خدایا میخوای شب عید امام رضا دوز معنویت کشور رو یهویی خیلی بالا ببری و بعدش بهمون خبر خوب برسونی یا؟
امروز در جواب این سوالها یه نکته مهم فهمیدم. فهمیدم یکی از تجربهگران تجربه نزدیک به مرگ توی برنامه زندگی پس از زندگی گفته کسایی که برای من دعا میکردن از دهنشون نور بیرون میاومد و از دلشون سیاهی و تاریکی. چون زبونشون دعا برای سلامتی من بود و دلشون ناامید از برگشت من. و گفت مشکل بزرگ و مشترک آدمهای دنیا همین شک هست...
باید بدون شک به استجابت دعا کرد.
- ۲ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۰۵