یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

یک آدم خوشحال

چون دوست دارم در زندگی خوشحال باشم...

از سال ۸۷ یعنی از نوجوانی توی بلاگفا وبلاگ می‌نوشتم و می‌نویسم
رفیق خیلی عزیزی به لهجه اصفهانی پرسید
بیای بیان چی اَزِد کم می‌شِد
و من در پاسخ آمدم بیان.
به این امید که حرف‌هایم اینجا مصداق آن فراز مداحی حاج مهدی رسولی باشد:
«دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم»

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

دیروز بعد از تشییع رفتم دندونپزشکی 

برام آمپول بی‌حسی زده بود و منتظر بودیم بی‌حس شه 

یکی از دکترهای اونجا خبری از شهادت یکی دیگه از اعضای حماس خوند و دکتر من پیگیر شد که کی بوده 

اطلاعات رو که دید یهو گفت وای محمد الضیف! این مغز متفکرشون بود! وای...

اون یکی دکتره گفت البته خبرش تایید نشده

من که توی اون حال حس بیچارگی عالم بهم هجوم آورده بود مغزم مثل ساعت دنبال یه نذر و نیازی گشت که بکنم تا این خبر دروغ باشه

حس میکردم وقت زیادی ندارم 

الان عالم منتظر منه

آخر سر نذر کردم کاری که باید انجام بدم و تنبلی میکنم و به تعویق میندازمش رو از همین امروز شروع کنم

و شروع کردم فعلا...

 

  • ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

 

خدایا من از دست این رذیلت‌های زشت

که قلبم را سیاه کرده‌اند

و سال‌هاست از آنها می‌گریزم 

و آنها بی‌وقفه مرا تعقیب می‌کنند 

تا سر بزنگاه (‌هایی مثل این ایام) نفسم را بگیرند 

به تو پناه می‌آورم...

 

 

 

 

 

پ.ن:

سالها پیش از آقای پناهیان داستان طلبه‌ای رو شنیدم که به دوستش که کتاب نوشته بود حسودیش شده بود...و از شدت ناراحتی از اینکه فهمیده بود چقدر حسوده رفته بود اونقدر توی حرم امام رضا تضرع کرده بود که بالاخره توی خواب بهش رسونده بودن تونسته بر این رذیله غلبه کنه...

همش یاد طرف میفتم...همش حسودیم میشه بهش

حتما من برای رذایلم اونقدر تضرع و توسل نکردم...

 

 

  • ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌